سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانندآویزنده گوهر و مروارید و طلا بر گردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :35
کل بازدید :100177
تعداد کل یاداشته ها : 32
103/9/6
12:28 ص
موسیقی

سلام

رفقای عزیزی که مهتاب روشن رو می شناسید و گه گاه سری هم به این جا می زنید این دفعه می خام براتون یه داستان ی رو تعریف کنم .

یکی بود یکی نبود توی این روزگار شلوغ که هر کی برای خودش صاحب فکر و به اصطلاح کار می کنه یه نفری به نام حالا اسمش بهتون می گم اومد و یه عده از دوستان رو دور خودش جمع کرد و گفت بچه ها ، اگه مرد عملید و واقعا تعهد می دید که کار می کنید بسم الله . این اقایه اول اومد یه سری کلاس ها گذاشت هرروز تو ظهر گرما بچه سر کلاس می رفتند و یه چیزهایی رو یاد می گرفتند تا اینکه ترم تموم شد و در اخر هم بچه ها رو به اردوی عملی فرستاد تا اینکه جریانات گذشت و گذشت یه دفعه دیدیم که همون اقایه به من و بعضی از دوستانی که دوره ها رو دیده بودند زنگ زد که می خایم عملیات رو شروع کنیم اما حتما می پرسید عملیات چی دیگه هان ، اره دوستان کار ما از دوسال پیش توی  یکی از محله های قم شروع  شد هر روز برای بچه ها کلاس و ..... برگزار می شد ، نقش ما هم تو این قصه مربی نام گرفت ، بعله دوستان سیستم مربی محوری که بهترین شیوه برای کار فرهنگیه، به بنده واگذار شد اما یه توضیح کوچولو مربی محوری یعنی اینکه یک فرد به عنوان مربی در کنار بچه ها تمام احوالات انها را زیر نظر می گیرد و با انها در تمام موارد صحبت و مشورت ووووو می کند روزها گذشت و گذشت تا اینکه بحث موسسه نخبگان پیش اومد خب دیگه از اسمش پیداست که نخبگان یعنی چی اره بچه های زیادی تو این موسسه مشغول فراگرفتن هنرهای مختلفند ، بین این افراد بچه های خوش ذوق هم وجود داره من جمله اقای محمد عسکری که بعضی از اوقات حس شاعریش گل می کنه و یه چیزهایی از خودش در میکنه ، این اقا محمد ما امسال دوم راهنمایی اما شعرش :

می گفتم از آسمان و خدا با دوستان                 در شبی تاریک در یک بوستان

ناگهان کس گفت ، خدایی هیچ نیست                گفتمش پس آسمان از آن کیست

گفت ای آسمان بوده و هست                          گفتمش قبل از آن چه بوده است

گفتمش این قدرت از انسان ، کجاست                  بگفتا این حرف تو حتما به جاست

گفتمش از مهربانیه خدا                                   گفتمش از خشم و از رحم خدا

گفتمش این اسمان تنها ز ملک است                    ملک نیز ،حلقه ای از یک بیابان بزرگ است  

ان سماوات و زپس و اب و خاک                        از خداوند تبارک باشد پاک  

رفقای عزیز این شعر اقا محمد ما درست بعضی از بیت های اون قافیه نداره اما شما به بزرگی خودتون ببخشید .

 <a href="http://tinypic.com" target="_blank"><img src="http://i1.tinypic.com/81zivyb.jpg" border="0" alt="Image and video hosting by TinyPic"></a>


86/9/2::: 7:45 ع
نظر()